زبان‌شناسی همگانی

زبان‌شناسی همگانی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

به دلیل مشکلاتی که در بلاگفا پیش آمد، تصمیم گرفتم همه چیز را به خدمات وبلاگ بیان بیاورم به این امید که دیگر اطلاعات وبلاگ که شامل ده‌ها مطلب و صدها نظر از سوی خوانندگان است یک شبه از بین نرود. امکانات زیاد و جالب توجه این سایت باعث شد به این سرویس بیایم و از این پس این‌جا مطالب‌ام را تقدیم شما خوانندگان گرامی نمایم. امید است که همواره بتوانم کمک کوچکی به دانشجویان و علاقه‌مندان به زبان‌شناسی داشته باشم.

پیوندها

رابطه نحو و معنی

سه شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۱، ۱۰:۲۲ ب.ظ

مقدمه

نحو و معنی رابطه ناگسستنی از یکدیگر دارند. در طول تطور تاریخ زبانشناسی معاصر نظریات مختلفی در مورد ارتباط میان این دو به چشم می خورد. چامسکی که بنیانگزار زبانشناسی زایشی در عصر حاضر است نحو را مقدم بر معنی می داند. وی در کتاب ساختهای نحوی معنی را به طوری کلی کنار نهاد و تنها به توصیف صوری زبان اکتفا کرد؛ اما کارهای کتز و فودور و کتز و پستال در مورد جایگاه معنی در نظریه نحوی باعث شد چامسکی در نظریه استاندارد خود این نظریات را در مورد معنی بپذیرد. از سویی دیگر معنی شناسان زایشی که از اواخر دهه شصت میلادی ظهور کردند معنی را مقدم بر نحو در نظر گرفتند. لازم به ذکر است که این نظریه در نهایت با شکست مواجه شد.

نحو و معنی در کتاب ساخت‌های نحوی چامسکی

 

از نظر چامسکی دستور یک زبان عبارت است از دستگاهی که تمام توالی های دستوری زبان L را تولید می کند و هیچ توالی غیر دستوری آن زبان را تولید نمی کند. چامسکی از ابتدا بر تمایز بین مفهوم دستوری و معنی دار تاکید کرده است. وی در کتاب ساختهای نحوی با نشان دادن دو جمله زیر می گوید هر دو بی معنی هستند اما هر انگلیسی زبانی می فهمد که تنها اولی دستوری است.

Colorless green ideas sleep furiously.

Furiously sleep ideas green colorless.

 

چامسکی همچنین مسئله درجات دستوری بودن را مطرح کرده است و بر این اساس جمله ها را دستوری، نیمه دستوری و غیردستوری درجه بندی کرده است.

در این کتاب چامسکی سه انگاره را بررسی کرده است و نتیجه گرفته که انگاره سوم که با استفاده از قواعد ساخت گروهی و گشتاری عمل می کند بهترین مورد برای توصیف زبان است. توضیح آنکه وی در کتاب ساختهای نحوی قواعدی به دست داده است و گفته بخش نحو آن دو نوع قاعده دارد: 1-قواعد ساخت گروهی و 2- قواعد گشتاری. همچنین وی بین جملات هسته ای و غیرهسته ای تمایز قایل شده است. جمله هسته ای آن است که حاصل عملکرد قواعد ساخت گروهی و قواعد گشتاری اجباری است. جمله غیرهسته ای آن است که از عملکرد قواعد گشتاری اختیاری بر ساخت زیرین جمله هاست.

خلاصه آنکه چامسکی انگاره ای را برای توصیف نحو در کتاب ساختهای نحوی برمی گزیند که از سه سطح قواعد ساخت گروهی، سطح قواعد گشتاری (مانند گشتار حذف و جابجایی) و سطح قواعد واژ-واجی تشکیل شده است.

نظر چامسکی درباره رابطه نحو و معنی در این کتاب چنین است که جمله های هسته ای مبنایی است که بر اساس آن جمله های مرتبط با آن جمله هسته ای پدید می آیند و به همین دلیل جمله های هسته ای عناصر محتوایی پایه در درک و فهم جمله است. به علاوه او عقیده دارد در زبانشناسی رابطه نحو و معنی دچار ابهام و آشفتگی است و تنها چارچوبی صرفا صوری و بدون اتکا به معنی می تواند مبنایی مفید برای تدوین نظریه زبانی باشد. همچنین چامسکی ثابت کرد مفاهیم معنایی نقشی در دستور زبان ندارند و ادعا کرد بنا نهادن دستور بر مفاهیم معنایی منجر به نتایج نامطلوب می شود. بنابر این چارچوبی صرفا صوری را توصیه کرده است. وی مثال هایی برای این مسئله آورده که به ذکر یک مورد آن اکتفا می کنیم:

 

Everyone in the room knows at least two languages.

At least two languages are known by everyone in the room.

چامسکی با آوردن این مثال استدلال کرده است این دو جمله هم معنی نیستند و بنابر این همیشه رابطه هم معنایی بین جمله های معلوم و برابر مجهول آن وجود ندارد.

نکته پایانی در مورد رابطه نحو و زبان در این کتاب چامسکی این است که او معنی شناسی را با کاربرد زبان برابر دانسته است و در این کتاب این دو به جای یکدیگر به کار گرفته شده است.

چامسکی تنها در این کتاب معنی را به طور کلی از توصیف زبان کنار نهاده بود و در نظریات بعدی خود معنی را در نحو دخیل دانسته است.

 

نظریه های معنایی کتز و فودور و کتز و پستال

 

فرضیه معنایی کتز به عنوان نخستین فرضیه معنایی به عنوان مکملی برای دستور زبان پیشنهادی چامسکی در کتاب ساخت‌های نحوی‌اش در سال 1963 و در مقاله‌ای با عنوان ساخت یک نظریه معنایی از سوی جرالد کتز و جری فودور ارائه شد. اساس این فرضیه بر تحلیل مؤلفه‌ای مفاهیم استوار است و به کمک سازه‌های "فرهنگ لغت" و " قواعد خوانش" و با در نظر گرفتن محدودیت‌های گزینشی، معنی جمله‌های زبان را تعیین می‌کند. در این فرضیه تجزیه مدار که در سال 1964 از سوی کتز و پال پستال تکمیل شد، بخش معنی دستور با خوانش نمودار ساخت گروهی زیرساختی که برونداد بخش نحو به حساب می‌آید، معنی جمله را به دست می‌دهد. انتخاب واژه به‌عنوان مطالعه معنی، نبودن قطعیت، محدودیت و یکپارچگی، و اعمال سلیقه فردی در تعیین مؤلفه‌های معنایی، پیچیدگی هر چه بیشتر تحلیل معنایی به کمک مؤلفه‌ها، و عملکرد فرآیند افزایش و کاهش معنایی در جمله‌های زبان را می‌توان از ایرادهای روان‌شناختی و روش‌شناختی این فرضیه به حساب آورد.

تأکید چامسکی برای ارائه چهارچوبی صرفً صوری و غیرمعنایی برای دستور یک زبان، سبب شد تا کسانی چون کتز، فورد و پال پستال فرضیه‌ای معنایی مطرح کردند که نه تنها مستقل از نحو نیست، بلکه پس از قواعد نحوی و واژگان امکان تحقق می‌یابد که این مسئله مورد تأیید دستور زایشی چامسکی است.

گونه تکمیل شده نخستین فرضیه معنایی، از سوی کتز و پستال در کتاب نظریه‌ای همبسته از توصیف‌های زبانی به دست داده شد و کتز، شکل تصحیح شده آرای خود را در کتاب نظریه معنایی به سال 1970 مطرح کرد.

کتز و فودرو ابتدا به تعیین قلمرو معنی‌شناسی پرداختند. به عقیده آنها تنها مواردی مانند ابهام‌های غیرنحوی، روابط معنایی میان اجزای یک جمله، بی‌معنایی، و هم‌معنایی در حوزه معنی‌شناسی جای می‌گیرند و نظریه معنایی نیز باید به بررسی همین موارد بپردازد و دانش سخنگوی بومی زبان را در تعبیر و درک جملات زبان نشان دهد.

در این فرضیه، بخش معنایی دستور از دو زیربخش تشکیل می‌شود که عبارتند از فرهنگ لغت[1] و قواعد خوانش[2].

کتز و فودرو به دو دلیل فرهنگ لغت را در فرضیه معنایی خود می‌گنجانند. این‌که دستور نمی‌تواند بدون فرهنگ لغت، تفاوت معنایی جملاتی را تشخیص دهد که به لحاظ نحوی دارای ساخت یکسانی‌اند. به عنوان مثال می‌توان نمونه‌های زیر را در نظر گرفت.

 

آن گربه گوشت‌ها را خورد.

آن گربه پنیرها را خورد.

آن موش پنیرها را خورد.

 

ساخت نحوی هر سه جمله یکسان است و دستور در صورتی می‌تواند این سه جمله را متمایز از یکدیگر بداند که دارای فرهنگ لغت باشد، و معنی "گربه"، " موش"، " پنیر" و جز آن را تشخیص دهد. علاوه بر این دستور باید بتواند هم‌معنایی جملات را تشخیص دهد و این امر بدون وجود فرهنگ لغت امکان‌پذیر نیست.

دومین دلیل گنجاندن فرهنگ لغت در دستور، تشخیص هم‌معنایی جملاتی است که به لحاظ ساخت نحوی متفاوت هستند. برای نمونه جملات زیر با وجود تمایز نحوی، هم‌معنی هستند.

 

در آن انبار فقط یک صندوق باقی مانده.

آن‌چه در آن انبار باقی مانده فقط یک صندوق است.

در آن انبار فقط یک چیز باقی مانده، و آن هم یک صندوق است.

یک صندوق تنها چیزی است که در آن انبار باقی مانده.

 

در این فرضیه برای هر مدخل[3] فرهنگ لغت دو دسته اطلاعات در نظر گرفته می‌شود که عبارتند از اطلاعات دستوری که نقش یا نقش‌های نحوی هر مدخل را مشخص می‌کند و اطلاعات معنایی که مفهوم یا مفاهیم هر مدخل را نشان می‌دهد.

دومین زیربخش که کتز و فودرو برای بخش معنایی دستور مورد نظر چامسکی در نظر گرفتند، قواعد خوانش است. این قواعد با توجه به روابط معنایی واحدهای سازنده یک جمله و ارتباط میان اطلاعات معنایی و نحوی، معنی جمله را تعیین می‌کنند و از آنجا که این فرضیه معنایی مکمل دستور زایشی در نظر گرفته شده است، این قواعد بر روی نمودار درختی اطلاعات نحوی عمل می کنند. برای نمونه می‌توان از جمله  و نمودار زیر برای نمایش عملکرد این قواعد بهره گرفت.

 

علی تار خرید.

سه خوانش این جمله را می‌توان به شکل زیر نمایش داد.

 

تار {اسم}

الف. (شئ) (ملموس) [ آلت موسیقی]

ب. (شئ) (ملموس) [ رشته‌ای که عنکبوت می‌تند]

تار {صفت}

الف. (سنجش) [ویژگی که شئ شفاف در شرایط عدم شفافیت از آن برخودار می‌گردد]

 

فرضیه معنایی کتز را می‌توان فرضیه‌ای تجزیه‌مدار به حساب آورد، آن هم به این دلیل که اساس این فرضیه بر تجزیه واحدهای زبان به مؤلفه‌های معانی‌شان و بیان چگونگی ترکیب آن مؤلفه‌ها با یکدیگر استوار است.

کتز و پستال در کتاب نظریه‌ای همبسته از توصیف‌های زبانی در سال 1964، به رابطه میان بخش نحو و بخش معنی در این فرضیه توجه خاصی داشتند و ضمن تلاش برای بسط و بازنگری آن از طریق متعدد از زبان انگلیسی، به این نتیجه رسیدند که اگر قرار باشد دستور زبان از سه بخش نحو، ارائه نمونه‌های بخش واجی و بخش معنی تشکیل شده باشد، دو بخش واجی و معنی، بخش‌های خوانشی‌اند که هریک مستقل از یکدیگر و بر برونداد خاصی از بخش نحو عمل می‌کنند، به این ترتیب که بخش واجی به نمودار ساخت گروهی مشتق[4] عمل می‌کند و تلفظ آن را به دست می‌دهد و بخش معنی به نمودار ساخت گروهی زیرساختی[5] عمل کرده و معنی را تعیین می‌کند.

 

معنی‌شناسی زایشی

 

معنی‌شناسی زایشی نخستین انشعاب از بدنه دستور زایشی ـ گشتاری چامسکی، یعنی نظریه معیار است. در دهه 1960 به علت توجه برخی زبان‌شناسان، به بررسی تعبیر معنایی جمله و چگونگی نمایش آن این موضوع بیشتر کانون مطالعات زبان‌شناسی شد و در چهارچوب دستور زبان زایا، نظریه‌های معنایی متفاوتی عرضه شد. در این بخش قصد داریم معنی‌شناسی زایشی را در سه مرحله مورد بررسی و معرفی نماییم؛ ابتدا پیدایش معنی‌شناسی زایشی، سپس گسترش و در نهایت دوره افول آن ارائه خواهد شد.

از اوایل 1967 مخالفت با نظریات چامسکی آغاز شد. این مخالفت‌ها به پیدایش مکتب‌های جدیدی در چهارچوب دستور زایشی انجامید که معنی‌شناسی زایشی مهم‌ترین آن‌ها محسوب می‌شود.

چامسکی در کتاب جنبه‌ای از نظریه نحو براساس نظریات معنایی کتز و فودور و کتز و پستال نظریه معیار را مطرح می‌کند. با چاپ این کتاب نظریه گشتاری ـ زایشی از یک سو از طریق تعبیر معنی‌شناختی خود، معنی جمله را سامان می‌بخشید و از سوی دیگر با اعمال گشتار، روساخت جمله را تولید می‌کرد بی‌آن‌که گشتارها در معنی جمله تغییری را پدید آورند.

در این نظریه بخش پایه از 2 سازه تشکیل شده است: 1- قواعد ساخت گروهی 2- واژگان، که حاصل عملکرد این دو بخش، ژرف‌ساخت است.

ایراد این نظریه در این بود که به نظر می‌رسید معنی در سطحی جز ژرف‌ساخت مطرح است. زیرا در جریان اعمال گشتارهای مجهول‌ساز بر روی برخی جملات معلوم نوعی تغییر معنایی در جمله مشاهده می‌شد.

بر این اساس این اعتقاد به‌وجود آمد که روساخت، نقشی مشخص در تعبیر معنایی ایفا می‌کند و در نتیجه مرز قاطع بین معنی‌شناسی زایا و معنی‌شناسی تعبیری نیز از این‌جا آغاز می‌شود. برخی از پیروان چامسکی بر این نکته اصرار ورزیدند که اگر قرار باشد برای کفایت معنی‌شناختی ژرف‌ساخت کاری صورت بگیرد آن‌‌گاه ژرف‌ساخت با نمود معنایی جمله یگانه و یکی خواهد شد و دیگر جایی برای تعبیر معنی‌شناختی جداگانه‌ای باقی نخواهد ماند. به این ترتیب معنی‌شناسی زایا بر آن شد که ژرف‌ساخت و نمود معنایی، یا همان معنی یک مقوله واحدند در حالی‌که معنی‌شناسی تعبیری بر این اصل استوار بود که تعبیر معنایی از ژرف‌ساخت جداست و به لحاظ نحوی ژرف‌ساخت مقوله‌ای مستقل را تشکیل می‌دهد.

اولین زبان‌شناسانی که نظریه معنی‌شناسی زایشی را ارائه نمودند افرادی مانند لیکاف، راس و مک‌کاولی بودند. این نظریه در نتیجه بررسی بیشتر در زمینه ژرف‌ساخت از راه تحلیل‌های معنایی انتزاعی‌تر پدید آمد. نظریه مذکور بر پایه گسترش بیشتر محدودیت‌های انتخاب و جستجوی روابط دستور در مشخصه‌های معنایی و از راه به‌کارگیری بیشتر گشتارهای دستوری و همچنین توجه کمتر به قاعده‌های تعبیر معنایی یا حذف آن‌ها استوار است.

 

در نظریه معنی‌شناسی زایشی از راه گسترش تحلیل‌های معنایی و جستجوی روابط دستوری میان آن‌ها سطح نحوی زایا و مستقلی جدا از سطح معنایی در نظر گرفته نمی‌شود و اطلاعات معنایی لازم به همراه روابط دستوری و نیز محدودیت‌های انتخاب به‌طور یک‌جا در جمله‌نمای ژرف‌ساختی نمایش داده می‌شود و به این شکل ژرف‌ساخت تعبیر معنایی جمله را نیز نشان می‌دهد.

زبان‌شناسان بسیاری در زمینه بررسی‌های معنایی نظریه‌هایی را ارائه دادند که این‌جا به طرح مختصری از این نظریه‌ها می‌پردازیم.

از جمله اولین آثار ارائه شده در باب معنی‌شناسی زایا، می‌توان به رساله دکتری لیکاف با نام «بی‌قاعدگی در نحو[6]» (1970) اشاره کرد. لیکاف در این رساله استدلال‌هایی را ارائه می‌دهد که بر اساس آن ژرف‌ساخت‌هایی را قائل می‌شود که به مراتب انتزاعی‌تر از ژرف‌ساخت‌هایی است که در نظریه معیار مجاز شمرده می‌شوند. در این کتاب تلاش بر این است که حداکثر تعمیم معنایی، مقوله‌ای و نحوی حاصل گردد. به‌عنوان مثال، برای انتخاب ژرف‌ساخت مشترک بر اساس روابط هم‌معنایی، وی پیشنهاد کرد که سازه‌های نحوی متفاوتی که در روساخت به‌صورت قید و صفت ظاهر می‌شوند در ژرف‌ساخت در جایگاه فعل قرار می‌گیرند.

در کتاب ساخت‌های نحوی چامسکی گروه اسمی the shooting of the hunters دارای ابهام معنایی است یعنی از طرفی the hunters فاعل است و از طرف دیگر نقش مفعولی دارد؛ چامسکی آن را حاصل عملکرد گشتار اسم‌ساز (که فعل را به اسم تغییر می‌دهد) می‌داند که باعث پدیدار شدن روساخت مشترک شده است. وی نیز اعتقاد دارد که تنها در این صورت است که می‌توان این رابطه را توضیح داد و صرفاً بر اساس ساخت درونی این گروه اسمی نمی‌توان به این قبیل رابطه‌های دستوری دست یافت. در آن کتاب گشتار اسم‌ساز صورت‌های destruction، sincerity و refusal را از فعل‌های مربوط مشتق می‌کند. لیکاف همین گشتار را برای اسم‌هایی که فعل مربوط به آن‌ها اصلاً وجود ندارد و از این‌رو آن فعل در هیچ جمله دستوری به‌کار برده نمی‌شود نیز تعمیم داده است. لیکاف بیان می‌دارد که برای نشان دادن این‌که در گروه اسمی the critique of the book از the book نقش مفعولی استنباط می‌شود در صورتی‌که در گروه اسمی مشابه آن the motion of the ship از the shipنقش فاعلی برداشت می‌گردد و همان‌طور که می‌دانیم رابطه‌های فاعلی و مفعولی تنها در جمله تعریف می‌گردد، نه گروه اسمی؛ لازم است این دو گروه اسمی را به‌ترتیب از ژرف‌ساخت‌های *(we) critiqued the book  و *the ship moted مشتق کنیم. به بیان ساده‌تر لیکاف دو اسم critique وmotion را از فعل‌های فرضی * critiqued و * moted مشتق می‌داند. در تحلیل لیکاف فعل‌های فرضی از این دست که فقط به‌صورت اسم خود را نشان می‌دهند می‌بایست به شکل «استثناء مطلق[7]» در مدخل آورده شوند. به بیان این افعال در ژرف‌ساخت وجود دارند، اما در روساخت همیشه به‌صورت اسم به‌کار می‌روند.

این استدلال‌ها منتج به این شدند، که لازم است ژرف‌ساخت‌هایی قائل شویم که مستقیماً تجلی روساختی ندارند. این ژرف‌ساخت‌ها به مراتب انتزاعی‌تر از ژرف‌ساخت‌هایی است که در نظریه معیار مجاز شمرده می‌شود.

راس که یکی از معنی‌شناسان زایشی است، در مقاله (b1968) خود تلاش کرد نشان دهد که فعل‌های وجهی در ژرف‌ساخت فعل اصلی است که به همراه آن جمله وابسته متمم[8] به‌کار می‌رود.

ژرف‌ساخت بالا با ژرف‌ساخت مشابه آن در نظریه اصلی دستور زبان گشتاری متفاوت است زیرا در ژرف‌ساخت این جمله در نظریه اصلی، فعل وجهی میان گروه اسمی و گروه فعلی در زیر انشعاب جمله جای می‌گیرد، به همان‌گونه که در روساخت ظاهر می‌شود.

بنا بر تحلیل راس، شکل ژرف‌ساختی دو جمله هم‌معنی بالا یکسان است. و بخش معنایی در تعیین معنی یکسان آن‌ها نقشی ندارد و تفاوت روساختی موجود میان آن‌ها از راه عملکرد گشتارهای نحوی مناسب پدید می‌آید. جمله‌ای که در آن «باید» به‌کار می‌رود، زیر عملکرد گشتار ارتقاء «نهاد» قرار می‌گیرد و در جمله روساختی در جایگاه نهاد قرار می‌گیرد. برای مشخص کردن تفاوت نحوی میان فعل وجهی «باید» و فعل اصلی «لازم است»، به فعل وجهه مشخصه [+ وجهی] اختصاص داده می‌شود.

معنی‌شناسی زایشی از اوایل دهه 1970 میلادی تدریجاً طرفداران خود را از دست داد و در اواسط دهه هفتاد به کلی از میان رفت به‌طوری که امروزه دیگر کسی در چهارچوب این مکتب به بررسی و پژوهش نمی‌پردازد. معنی‌شناسی زایشی در واقع خود باعث نابودی خود شد زیرا روش‌ها و کاربردهای آن به جایی رسید که زبان‌شناسان علاقه‌مند به بررسی آن قادر نبودند به‌طور جدی به این مکتب پای‌بند بمانند؛ کار بررسی معنی‌شناسان زایشی در نهایت به توصیف داده‌ها کشیده بود، یعنی به مرحله‌ای از طبقه‌بندی که فاقد هرگونه توجیه علمی است. تعدادی مقاله در سال‌های اول دهه 1970 نشر یافت که هر یک بخشی از ادعاها و آراء معنی‌شناسان زایشی را زیر سؤال برد. اینک به شکلی مختصر به یکی از آنها می‌پردازیم.

یکی از کارها در این زمینه مقاله «ملاحظاتی درباره اسم‌سازی[9]» است که چامسکی در سال 1970 نوشته است. چامسکی در ابتدای مقاله مواردی را مطرح می‌کند که نشان می‌دهد او به وجود سطحی به‌نام ژرف‌ساخت پای‌بند است و قصد دارد نشان دهد که نظریه معیار که به وجود ژرف‌ساخت قائل است توانایی توصیف فرآیندهای اسم‌سازی در زبان انگلیسی را داراست.

چامسکی در آن مقاله از نگرشی که به وجود واژگان و فرآیندهای واژگانی با ویژگی‌های فوق باور دارد و بین آن فرآیندها و فرآیندهای گشتاری تمیز قائل می‌شود و اسم‌های مشتق را در زمره فرآیندهای واژگانی تلقی می‌کند، به‌عنوان نگرش «واژگان‌گرا[10]» یاد کرده است؛ وی نگرشی (هم‌چون نگرش معنی‌شناسان زایشی) را که تمایل به بسط بخش گشتاری دارد و هم اسم‌های مختوم به -ing و هم اسم‌های مشتق را به کمک گشتار حاصل می‌کند و تفاوت بین این دو را نادیده می‌گیرد، نگرش «گشتارگرا[11]» خوانده است.

او با اتخاذ نگرش واژگان‌گرا خود را از معنی‌شناسان زایشی جدا کرد و با ارائه دگرگونی‌هایی در قواعد ساخت گروهی (قواعد مقوله‌ای)، «قواعد ایکس تیره» را معرفی کرد که گفته می‌شود اقتباسی از استادش، هریس[12] بوده است.  

به‌طور اجمالی جوهره معنی‌شناسی زایشی عبارت از این بود که معنی به طور مستقیم و بدون نیاز به قائل شدن به ژرف‌ساخت نحوی به روساخت مرتبط است و این ارتباط به کمک گشتارهای نحوی برقرار می‌گردد.

 

منابع 

دبیر مقدم، محمد. (1386)، زبان‌شناسی نظری: پیدایش و تکوین دستور زایشی؛ سمت.

مشکوه‌الدینی، مهدی. (1376)، سیر زبان‌شناسی؛ انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.

صفوی، کوروش. (1387)، درآمدی بر معنی‌شناسی؛ انتشارات سوره مهر.

گندمکار، راحله. (1389)، مجموعه مقالات نخستین کارگاه معنی‌شناسی؛ انجمن زبان‌شناسی ایران.

محرابی، حجت. (1389)، مجموعه مقالات نخستین کارگاه معنی‌شناسی؛ انجمن زبان‌شناسی ایران.
 

[1] dictionary

[2] Projection rules

[3] entry

[4] Derived phrase marker(P-marker)

[5] Underlying phrase marker( P-marker)

[6]- Irregularity in Syntax

[7]- Absolute Exceptions

[8]- Sentential complement

[9]- Remarks on Nominalization

[10]- Lexicalist position

[11]- Transformationalist position

[12]- Harris, Z.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۶/۱۴
سید محمد مهدی مقدس

نظرات  (۱)

۰۹ دی ۰۲ ، ۰۹:۱۱ محمود از مشهد

سلام. ممنون از زحمات شما. استفاده کردم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی