نگاهی به زندگی مرحوم دکتر حقشناس
مجله همشهری جوان در شماره 373 خودش مطلبی رو در مورد زندگی دکتر حقشناس به قلم سعید بینیاز اختصاص داده که از جنبهای روانشناختی زندگی ایشون رو بررسی کرده. چون برشهای جالبی از زندگی ایشون رو آورده من هم مناسب دیدم که در اینجا مطلب رو بیارم. با توجه به اینکه خیلی از شما از مهر درس خودتون رو در رشته زبانشناسی شروع میکنید، به خوبی میتونید از زندگی دکتر حق شناس درسهای آموزنده ای یاد بگیرید.
تولد
14 اردیبهشت 1319 در خانوادهای مذهبی و سنتی به دنیا آمد. پدرش تاجر بود و مادرش از خانوادههای باغدار جهرم.
نقطه عطف 1-کودکی
آشنایی با عمویش آیت الله حق شناس. خودش میگوید عمویش بیش از همه در شکل گیری شخصیتش نقش داشته است. آقا سید ابراهیم حق شناس روحانی سرشناس جهرمی آن قدر ذهن بازی داشت که همه کتابهایی که علی محمد می خرید، چه زمان و داستان و چه کتاب های مربوط به علوم جدید را می خواند. دکتر حق شناس بعدها ترجمه کتاب زبان بلومفیلد را به او تقدیم کرد.
گردنه 1
مخالفت خانواده با ادبی خواندن. آن سالها در جهرم رشته دبیرستانی ادبیات و علوم انسانی وجود نداشت اما علی محمد به شدت شیفته ادبیات بود و اصرار داشت برای گرفتن دیپلم ادبی به شیراز برود. خانواده اش مخالف بودند، می گفتند «اگر ادبیات بخوانم شاعر می شوم، دیوانه می شوم و مردم را هم دیوانه میکنم» و او را مجبور کردند علوم طبیعی بخواند. او هم لج کرد و آن قدر درس نخواند که معدلش شد «غ» و خانواده اش مجبور شدند قبول کنند او در شیراز ادبیات بخواند. سماجت و سفت و سخت ماندن پای چیزی که میدانست درست است از همان موقع در شخصیت دکتر حق شناس شکل گرفته بود.
نقطه عطف 2
مهاجرت به شیراز. شیراز بزرگتر از جهرم بود و فضای آن بازتر از شهر سنتی زادگاه علی محمد. شهری چنان سنتی که خودش میگوید «اولین فکرهایی که فرضا در زیر درخت کناری در دشتی به نام دشت شهدا به مغزم خطور میکرد، این بود که چگونه مراسم عاشورا را در محله خودمان بهتر از محله های دیگر برگزار کنیم». اما شیراز فضایی متفاوت داشت و به علاقه او به ادبیات پر و بال بیشتری داد.
نقطه عطف 3
20 سالگی
اول شدن در کنکور دانشسرای عالی. آن وقت ها کنکور سراسری نبود و هر دانشگاهی خودش جدا کنکور میگرفت. علی محمد به تهران آمد و هم در کنکور ادبیات دانشسرای عالی (تربیت معلم سابق و خوارزمی فعلی) شرکت کرد، هم در دانشکدههای حقوق و جامعهشناسی دانشگاه تهران. در اولی رتبه اول شد و همان را هم انتخاب کرد. خبر اول شدنش از زبان خودش شنیدنی است «...جلو بساط یک روزنامه فروشی بود که عنوان یکی از روزنامه های عصر به چشمم خورد. با خط جلی نوشته بود: نمره شاگر اول رشته ادبیات فلان قدر از نمره اول رشته علوم و ریاضی بیشتر است. با دیدن آن عنوان چنان حسرتی به دل من روستایی دنیا ندیده نشست که نگو. پیش خودم گفتم چه خوب که آدم هم قبول بشود و هم شاگرد اول. چه خوشبخت باید باشد این آدم! اندکی بعد حیرت زده دیدم آن آدم خوشبخت که من او را نمیشناختم و هنوز هم نمیشناسمش-خود ناچیزم بودم».
دو راهی
20 سالگی
حقوق یا ادبیات. راهی که رفت: برادر بزرگتر علی محمد حق شناس، پزشک بود و او بود که اصرار داشت از اول برود علوم طبیعی بخواند. «باز برادرم به جانم افتاد که حالا که رشته ادبیات فارسی را انتخاب کردهای، الا و بلا باید حقوق بخوانی تا لا اقل نان و نوایی برای خودت دست و پا کنی...». البته این بار هم علی محمد زیر بار نمیرود و با برادر صحبت میکند و او را مجاب میکند که «معنای زندگی»اش در راستای «نان و نوا» نیست.
بیراهه
«هفت روزی به اجبار در دانشکده حقوق رفتم. در آن هفت روز دنیا برایم تیره شده بود. انگار خورشید را از پشت شیشه دودی میدیدم...». فکر میکنید پشت این بی رغبتی چیزی به دست میآمد؟
نقطه عطف 4
23 سالگی
اول شدن در دوره کارشناسی دانشسرای عالی. در دوره کارشناسی، ادبیات و زبان فارسی را از کسانی مثل بدیع الزمان فروزانفر و دکتر محجوب و دکتر آریانپور آموخت و در دوره خودش اول شد. همشاگردیهای آن دورهاش هم کسانی مثل منوچهر آتشی و بیژن نژدی بودند. جایزه اول شدنش این بود که میتوانست برای ادامه تحصیل به خارج برود.
نقطه عطف 5
25 سالگی
مهاجرت تحصیلی به لندن. از قبل تصمیم گرفته بود در انگلیس روانشناسی بخواند. به خاطر اینکه در آن دوره در ایران نقدها روانشناختی باب بود و مرتب ترجمه میشد. اما در دانشگاه لندن به زبانشناسی علاقهمند شد و در SOAS (مرکز تحقیقات آفریقایی و آسیایی) زبانشناسی خوند. این مهاجرت هم باعث شد دنیای او از جهرم و شیراز و تهران بسیار بزرگتر باشد و هم به علاقه ادبی و علمی اش سمت و سویی مشخص داد. او حالا دیگر به قول خودش «سرش در زبانشناسی بود اما دلش همچنان در ادبیات میتپید». این ذهنیت بین رشتهای بعدها به او کمک کرد بین ادبیات فارسی و زبانشناسی پل بزند.
گردنه 2
29 تا 33 سالگی
بی پولی در لندن در دوره دکتری در لندن. حق شناس فقط چهار سال بورسیه دولت بود. اما بعد از آن چهار سال هنوز دکترایش را نگرفته بود و اصرار داشت تا پایان تحصیلش در لندن بماند. در چهار سال دوم او در رستوران و مغازهها کار کرد، زبان فارسی درس داد و با چنگ و دندان تلاش کرد تا بماند و بخواند و دکتر شود. البته یک همسر مهربان انگلیسی به نام «ژاکلین حقشناس» را تاب آورد و تا آخر عمر هم پشتش را خالی نکرد.
نقطه عطف 6
33 سالگی
گرفتن دکتری و بازگشت به ایران. در 33 سالگی پایان نامه دکترایش رو که مربوط به آواشناسی زبان فارسی بود را دفاع کرد و بعد برگشت ایران و اول شد استاد دانشگاه شهید بهشتی (ملی آن زمان) و بعد دانشگاه تهران و تا 70 سالگی آموخت و آموزاند.